شب عملیات بود. عدهای تجهیزات خودشون را محکم میکردند. عدهای گوشهای با خدای خود مشغول نجوا و راز و نیاز بودند. و بعضی با گریههای خود به به روضه حال و هوائی دیگر میبخشیدند. گوئیا که رفت و آمد ملائک را برای عرشیان فرش نشین را میشد دید. و زمان منتظر مردان مردی بود که مردانه در تمام باطل بایستند و کفر را نابود سازند تا برسند به معشوق اصلی. همه مشتاق بودند تا لحظه وصل فرا برسد.از طرفی دشمن بود که تمام توان را برای خاموشی این چراغ به کار گرفته بود. تیر و ترکش بود که چون سفیر آزادی از گوشه و کنار اهل دل عبور میکرد و آنان که به وعدهی خویش آگاه بودند را ترسی به دل نبود. و تیربارچی یک تنه باید از این صف نورانی در پشت سنگر خاکریزی دفاع میکرد. بیهیچ نگاهی به دنیا. فرمانده گفت برو ببین تیربارچی چه ذکری میگوید که اینچنین استوار ایستاده است؟ خودم را آماده درسی دیگر از این مردان مرد کردم. به آرامی به نزدیکش رفتم. دیدم که تیربارچی اینچین با خود زمزمه میکند:«دِرِن... دِرِن... دِرِن...،...» (آهنگ پلنگ صورتی)
برداشتی آزاد از خاطرهای واقعی از شماره اول نشریه خمپاره فروردین 87
پینوشتـ...............................................................................
البته بد برداشت نکنید، بعد از این خاطره نوشته بود که معلوم است این آدم ذکرش را گفته که اینچنین مرگ را به بازی گرفته.
لینکی از یک اپوزیسیون خارج نشین(ح.د):نتایج یک نظرسنجی دیگر آمریکایی: احمدینژاد هنوز محبوبیت و حمایت بسیار بالایی میان ایرانیان دارد؛ مانتلی ریویو طبیعتا در بین پولدارها حمایتش کمتر است، ولی باز هم قابل توجه است
اطلاع رسانی
تبلیغاتآگهی صلواتی میپذیریم
441372بازدید | |||
^بالا^ |
|